مالیکونیالغتنامه دهخدامالیکونیا. (اِ) در قسمتی از کتاب ادریسی که عیناً در کتاب ابن البیطار نقل شده است کلمه ای یافت می شود که در نسخ خطی من مالنکونیا، مالکونیا، مالنکولیا نوشته شده ا
متالیلغتنامه دهخدامتالی . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِمُتلیه و مُتلی . نعت است از اتلت الناقة، با بچه شد ناقه که پس وی می رود. (از منتهی الارب ). شترانی که بعضی از آنها با بچه و بعضی ب
متالیلغتنامه دهخدامتالی . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ت ل و») دم کش سرودگوی . (منتهی الارب )(آنندراج ). آن که مرافقت کند مغنی و سرودگوی را با آواز بلند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
درخشانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شان، نورانی، روشن، فروزان، شبنما، تابنده، افروخته، عالمتاب درخشنده، براق، اطلسی، صیقلی، متالیک، برافروخته، تابان، تابناک، مشعشع، منور، رخشان، مش
شفاففرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی فاف، زلال، شیشهای، بلوری، روشن، سفید براق، صیقلی، مثل آینه، اطلسی، متالیک، جلادار، منعکسکنندۀ نور، روشن نازک، حریری متلألی، وهاج، متبلور، مصفا