متالهلغتنامه دهخدامتاله . [ م ُ تال ْ ل َ ] (ع مص ) (از «ت ل ل ») برای اسب ماده نر خواستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). نر خواستن برای اسب ماده . (ناظم الاطباء).
متالهواژهنامه آزادمتأله .[ م ُ ت َ ءَل ْ ل ِه ْ ] (ع ص ) پرستنده . ج ، متألهین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آن که خدا را پرستش کند.عابد. زاهد. || آن که به علم الهیات اشتغال د
متألهفرهنگ انتشارات معین(مُ تَ ءَ لِّ هْ) [ ع . ] (اِفا.) کسی که به علم الهیات اشتغال دارد؛ عابد، زاهد.
متألهلغتنامه دهخدامتأله .[ م ُ ت َ ءَل ْ ل ِه ْ ] (ع ص ) پرستنده . ج ، متألهین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آن که خدا را پرستش کند.عابد. زاهد. || آن که به علم الهیات اشتغال د
متألهینلغتنامه دهخدامتألهین . [ م ُ ت َ ءَل ْ ل ِ ] (ع ص ، اِ) به معنی پرستش کنندگان و عبادت کنندگان حق تعالی و حکمای صاحب اسلام . (آنندراج ) (غیاث ). ج ِ متأله در حالت نصبی و جر
متألهلغتنامه دهخدامتأله .[ م ُ ت َ ءَل ْ ل ِه ْ ] (ع ص ) پرستنده . ج ، متألهین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آن که خدا را پرستش کند.عابد. زاهد. || آن که به علم الهیات اشتغال د
متألهینلغتنامه دهخدامتألهین . [ م ُ ت َ ءَل ْ ل ِ ] (ع ص ، اِ) به معنی پرستش کنندگان و عبادت کنندگان حق تعالی و حکمای صاحب اسلام . (آنندراج ) (غیاث ). ج ِ متأله در حالت نصبی و جر
خداپرستلغتنامه دهخداخداپرست . [ خ ُ پ َ رَ ] (نف مرکب ) متأله . معتقد بخداوند. مؤمن بخدا. مقابل دهری . آنکه عالم و امور آن را متکی بر خدایی می داند. (یادداشت بخط مؤلف ). متدین .
پریستلیلغتنامه دهخداپریستلی . [ پْری / پ ِ ] (اِخ ) (جوزف ...) شیمی دان و عالم فیزیک و فیلسوف و متأله انگلیسی . متولد بسال 1733 م . وی ازت را کشف کرد و امر تنفس نباتات را دریافت و