متاخرادیکشنری عربی به فارسیدير , ديراينده , اخير , تازه , گذشته , کند , تا دير وقت , اخيرا , تاديرگاه , زياد , مرحوم
متأخرلغتنامه دهخدامتأخر. [ م ُ ت َ ءَخ ْ خ ِ ] (ع ص ) درنگ کننده و پس ماننده . (آنندراج ). سپس مانده و درنگ کرده . مأخوذ از تازی ، عقب مانده و سپس مانده . (ناظم الاطباء). || آن
متأخرینلغتنامه دهخدامتأخرین . [ م ُ ت َ ءَخ ْ خ ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ متأخر. بازپسینان . مقابل متقدمین و پیشینیان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مردمان واپسین . ضد متقدمین که مردمان
حامیلغتنامه دهخداحامی . (اِخ ) یکی از متأخران شعرای عثمانی از اهالی دیاربکر. وی به منشی گری و ریاست دفتر بعض وزرا نایل شده در سنه ٔ 1160 هَ . ق . در شهر «آمِد» مسقطالرأس خویش