متاجرتلغتنامه دهخدامتاجرت . [ م ُ ج َ رَ ] (ع مص ) متاجرة : چنین آورده اند که در شهور سالفه و اعوام ماضیه ، سه کس از دهاة عالم و کفاة بنی آدم بر سبیل مشارکت متاجرت می کردند. (سندب
کفاةلغتنامه دهخداکفاة. [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کافی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کفات : سه کس از دهات عالم و کفاة بنی آدم بر سبیل مشارکت متاجرت می کردن
هاجردیکشنری عربی به فارسیمهاجرت کردن , بکشور ديگر رفتن , مهاجرت کردن (بکشور ديگر) , ميهن گزيدن , توطن اختيار کردن , اوردن , نشاندن , کوچ کردن , کوچيدن