متاثر کردن

متأثر. [ م ُ ت َ ءَث ْ ث ِ ] (ع ص )پذیرنده اثر چیزی را. (آنندراج ). پذیرفته شده از اثر چیزی و اثر کرده شده . (ناظم الاطباء). || مأخوذ از تازی ؛ متألم و غمگین

متاثر

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. افسرده، اندوهگین، پریشان، غمگین، متالم، مغموم، ملول ۲. اثرپذیر ۳. تحتتاثیر

جست‌وجوی متن

touching

دیکشنری انگلیسی به فارسی

لمس کردن، زدن، دست زدن به، پرماسیدن، رسیدن به، متاثر کردن، متاثر شدن

متأثر

لغت‌نامه دهخدا

تأثیر قوی گذاشتن

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: عواطف عام وی گذاشتن، متأثر کردن، اثر (نشان) گذاشتن، تعجب برانگیختن، جلب توجه کردن، متعجب کردن

لمس

دیکشنری عربی به فارسی

دست زدن به , لمس کردن , پرماسيدن , زدن , رسيدن به , متاثر کردن , متاثر شدن , لمس دست زني , پرماس , حس لا مسه

affecting

دیکشنری انگلیسی به فارسی

موثر بر، اثر کردن بر، تغییر دادن، متاثر کردن، وانمود کردن، دوست داشتن، تمایل داشتن، تظاهر کردن به