مبل فروشیلغتنامه دهخدامبل فروشی . [ م ُ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل مبل فروش . || (اِ مرکب ) محل کار مبل فروش . دکان مبل فروش . جائی که در آن مبل فروشند.
مبل فروشلغتنامه دهخدامبل فروش . [ م ُ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ مبل . مبل فروشنده . آن که میز و صندلی و مبل فروشد. و رجوع به مبل شود.
مال فروشلغتنامه دهخدامال فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) مال فروشنده . آنکه مال و متاع فروشد. || کسی که چارپایان را فروشد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مال شود.
مبل فروشلغتنامه دهخدامبل فروش . [ م ُ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ مبل . مبل فروشنده . آن که میز و صندلی و مبل فروشد. و رجوع به مبل شود.
پیشه ورانلغتنامه دهخداپیشه وران . [ ش َ / ش ِ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ج ِ پیشه ور. صاحبان حرف . اهل حرفت . محترفه . این کلمه در تداول امروز بحای کسبه و اصناف پذیرفته شده و مستعمل اس
امانت فروشلغتنامه دهخداامانت فروش . [ اَ ن َ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ اجناسی که بطور امانت به وی سپرده اند. سمسار. || امروزه بکسی اطلاق شود که اثاث خانه از فرش و ظرف و مبل و جز آن ر
چرم فروشیلغتنامه دهخداچرم فروشی . [ چ َ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل فروختن چرم . فروختن چرم . کار و پیشه ٔ چرم فروش . رجوع به چرم فروش شود. || (اِ مرکب ) محل فروش چرم .