مبلحلغتنامه دهخدامبلح . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) خرمابن بلح برآورده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به بلح شود.
مبلهلغتنامه دهخدامبله . [ م ُ ل ِ ] (فرانسوی ، ص ) اطاق یا خانه ای که دارای مبل و اثاث زندگی باشد. (از لاروس ): این آپارتمان مبله اجاره داده خواهد شد. و رجوع به مبل شود.