مبللغتنامه دهخدامبل . [ م ِ ب َل ل ] (ع ص ) (از «ب ل ل ») ثابت . (اقرب الموارد). خصم مبل ؛ سخت ثابت در خصومت . (منتهی الارب ). دشمن سخت ثابت در خصومت . (ناظم الاطباء).
مبل سازلغتنامه دهخدامبل ساز. [ م ُ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ مبل . آنکه میز وصندلی و نیمکت های راحتی سازد. و رجوع به مبل شود.
مبل سازیلغتنامه دهخدامبل سازی . [ م ُ ] (حامص مرکب )عمل مبل ساز. ساختن مبل . || (اِ مرکب ) مغازه و کارگاه مبل ساز. جایی که مبل سازنده در آن کار می کند : افتتاح دکاکین مبل سازی در ته
مبل فروشلغتنامه دهخدامبل فروش . [ م ُ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ مبل . مبل فروشنده . آن که میز و صندلی و مبل فروشد. و رجوع به مبل شود.
مبل فروشیلغتنامه دهخدامبل فروشی . [ م ُ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل مبل فروش . || (اِ مرکب ) محل کار مبل فروش . دکان مبل فروش . جائی که در آن مبل فروشند.