مبرتلغتنامه دهخدامبرت . [ م َ ب َرْ رَ ] (ع اِ) (از مبرة عربی ) نیکوکاری . برّ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کار نیک . عمل خیر. نیکی . اعمال نیک . احسان : تا هر کسی را مبرتی و ن
مبرتلغتنامه دهخدامبرت . [ م ِ رَ / م ُ ب َرْ رَ ] (ع اِ) شکر طبرزد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شکر طبرزد و نبات . (ناظم الاطباء). طبرزد بلغةالیمن . (بحرالجواهر).
مبرتفرهنگ انتشارات معین(مَ بَ رَّ) [ ع . مبرة ] 1 - (مص ل .) اطاعت از فرمان پدر و مادر. 2 - در فارسی به معنای کار خیر، نیکی کردن .
مبتديدیکشنری عربی به فارسیابجداموز , ابجدخوان , مبتدي , ابتدايي , تازه کار , جديد الورود , دانشجوي سال اول دانشکده , نو اموز , جديدالا يمان , ادم ناشي , نوچه
مبارلغتنامه دهخدامبار. [ م َ / م َ بارر ] (ع اِ) ج ِ مبرت . عطایا بخشش ها. (فرهنگ فارسی معین ) : تحف و مبار فراوان فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 273). و در جمله ٔ تحف
نیکوکاریلغتنامه دهخدانیکوکاری . (حامص مرکب ) لطف . کرم . احسان . برّ.(السامی ). خوبی . مبرت . (یادداشت مؤلف ). خیر. کار خیر کردن . دستگیری : هرکه اخبار گذشتگان را بخواند... بتواند