مبرةلغتنامه دهخدامبرة. [ م َ ب َرْ رَ ] (ع مص ) (از «ب رر») فرمان بردن و فرمان پدر و مادر بردن . (ناظم الاطباء). به بهترین وجه فرمانبرداری پدر و مادر کردن و با آنان مرافقت نمودن
مبرهنفرهنگ مترادف و متضادآشکار، بارز، بدیهی، بین، روشن، مدلل، مستدل، مشخص، واضح، هویدا ≠ ناآشکار، نامشخص، نامبرهن
مبرهن شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ثابت شدن، محقق شدن، مشخص شدن ۲. آشکار شدن، هویدا شدن، واضح شدن، روشنشدن
مبرهندیکشنری فارسی به انگلیسیapparent, clear, evident, manifest, plain, self-evident, self-explanatory, transparent
مبرهنلغتنامه دهخدامبرهن . [ م ُ ب َ هََ ] (ع ص ) به حجتهای روشن و به دلائل قاطع ثابت کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). برهان آورده شده و دلیل و حجت آورده شده ومدلل و برهانی و ثابت و
مبرهنلغتنامه دهخدامبرهن . [ م ُ ب َ هََ ] (ع ص ) به حجتهای روشن و به دلائل قاطع ثابت کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). برهان آورده شده و دلیل و حجت آورده شده ومدلل و برهانی و ثابت و
مبرهنهلغتنامه دهخدامبرهنه . [ م ُ ب َ هََ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مبرهن : حجت مبرهنة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مبرتفرهنگ انتشارات معین(مَ بَ رَّ) [ ع . مبرة ] 1 - (مص ل .) اطاعت از فرمان پدر و مادر. 2 - در فارسی به معنای کار خیر، نیکی کردن .
مبراتلغتنامه دهخدامبرات . [ م َ ب َرْ را ] (ع اِ) ج ِ «مبرة». خیرات و اعمال خیر و دهشته . (ناظم الاطباء). نیکیها. اعمال خیر. کارهای نیک : ابن الجراح او را بفریفت و بطریق مهادات و