مبترلغتنامه دهخدامبتر. [ م ُ ب َت ْ ت َ ] (ع ص ) دم بریده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مقطوع و ناقص . (ناظم الاطباء). بریده . ناتمام چون : کتاب مبتر، نامه ٔ بریده . ن
مبتریلغتنامه دهخدامبتری . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) تراشنده . (آنندراج ). تراشنده و قطع کننده و تراش کننده . (ناظم الاطباء).
مبتردلغتنامه دهخدامبترد. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) آنکه با آب غسل میکند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || آن که آب سرد میخورد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
مبترکلغتنامه دهخدامبترک . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) شتابنده . (آنندراج ).آن که بشتابد. (ناظم الاطباء). || رجل مبترک ؛ مرد الحاح کننده ٔ معتمد بر چیزی . (ناظم الاطباء). || شتر فرو خوا
مبتریلغتنامه دهخدامبتری . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) تراشنده . (آنندراج ). تراشنده و قطع کننده و تراش کننده . (ناظم الاطباء).
مبتردلغتنامه دهخدامبترد. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) آنکه با آب غسل میکند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || آن که آب سرد میخورد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
مبترکلغتنامه دهخدامبترک . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) شتابنده . (آنندراج ).آن که بشتابد. (ناظم الاطباء). || رجل مبترک ؛ مرد الحاح کننده ٔ معتمد بر چیزی . (ناظم الاطباء). || شتر فرو خوا
طعمه ساختنلغتنامه دهخداطعمه ساختن . [ طُ م َ / م ِ ت َ ] (مص مرکب ) غذا قرار دادن . خوردن : آنکس که طعمه سازد سی سال خون مردم نه آخرش به طاعون صورت شود مبتر. خاقانی .چون شرر شد قوی هم