مبتدالغتنامه دهخدامبتدا. [ م ُ ت َ ] (ع اِ) (از «ب دء») آغاز چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . مبتداء. ابتداء. آغاز چیزی . اول امری . مقابل پایان : میان دو عالم گ
مبتدافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مقابلِ منتها] آغاز چیزی.۲. (ادبی) در دستورزبان، قسمتی از جمله که در مورد آن خبری داده میشود.
مبتدعلغتنامه دهخدامبتدع . [ م ُ ت َ دَ ] (ع ص ) تازه پیدا شده و بتازگی اختراع شده و اختراع نو و تازه . (ناظم الاطباء).
مبتدعلغتنامه دهخدامبتدع . [ م ُ ت َ دِ] (ع ص ) اهل بدعت . (منتهی الارب ). بدعت کننده . (آنندراج ) (غیاث ). مخترع و ملحد. و کسی که عقیده ٔ تازه در دین آورد و بدعت گذارد؛ طایفه ٔ م
مبتدعفرهنگ انتشارات معین(مُ تَ دِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - ابداع کننده ، اختراع کننده . 2 - بدعت گذارنده .
مبتداءلغتنامه دهخدامبتداء. [ م ُ ت َ دَءْ ] (ع اِ) مبتدا. آغاز چیزی : انت بادی الرأی ِ و مبتدأه ُ. (تاج العروس ج 1 ص 44). و رجوع به مبتدا شود.
مبتداسازیشدهtopicalizedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی سازهای که در جمله مبتدا واقع شده است متـ . مبتداشده
مبتداءلغتنامه دهخدامبتداء. [ م ُ ت َ دَءْ ] (ع اِ) مبتدا. آغاز چیزی : انت بادی الرأی ِ و مبتدأه ُ. (تاج العروس ج 1 ص 44). و رجوع به مبتدا شود.
مبتداسازیشدهtopicalizedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی سازهای که در جمله مبتدا واقع شده است متـ . مبتداشده
موضوعدیکشنری عربی به فارسیزيرموضوع , مبتدا , موکول به , درمعرض گذاشتن , موضوع , مطلب , مقاله , فرهشت , انشاء , ريشه , زمينه , مدار , نت , شاهد , مبحث , عنوان , سرفصل , ضابطه
مسلم گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال گرفتن، مبتدا گذاشتن، فرضکردن قرار دادن، گذاشتن، مطرح کردن