مبارک بادلغتنامه دهخدامبارک باد. [ م ُ رَ ] (جمله دعایی )یعنی خدا برکت دهاد و افزونی دهاد. (ناظم الاطباء). خجسته باد. فرخنده باد : ابوالمظفر گفت مبارک باد خلعت سپهسالاری . (تاریخ بیه
مبارکباد دادنلغتنامه دهخدامبارکباد دادن . [ م ُ رَ دَ] (مص مرکب ) تهنیت گفتن . (از آنندراج ) : وصل جانان ظاهراً نزدیک شد کامشب دلم میدهد هر لحظه از شادی مبارکباد من .حکیم زلالی (از آنندر
مبارکباد کردنلغتنامه دهخدامبارکباد کردن . [ م ُ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مبارکباد گفتن . تهنیت گفتن : تا تو ای دلبر به شاگردی کله دوزی شدی کرد بر استاد تو دولت مبارکباد تو. سوزنی .دلم بارد
شادی مبارکلغتنامه دهخداشادی مبارک . [ م ُ رَ ] (جمله ٔ دعایی ) کلامی است مشهور که در وقت تهنیت عروسی و ولادت و امثال آن گویند : حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمدشادیت مبارک باد ای عاشق
بادلغتنامه دهخداباد. (فعل دعایی ) مخفف بواد (فعل بودن با الف دعا). کلمه ای است که در نفرین و آفرین بکار برند، مؤلف آنندراج آرد: کلمه ای است که در محل دعا استعمال کنند و بدین م
تبریکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ، تهنیت، مبارک باد، سلام، درود، شادباش، استقبال، خیرمقدم، مراسم استقبال، نگاهداشت دالی مبارکبادا کارت تبریک، آش پیش پا روز سلام، بار ع