مباراءةلغتنامه دهخدامباراءة. [ م ُ رَ ءَ ] (ع مص ) برابری و نبرد نمودن . (آنندراج ). معارضه کردن و پیشی گرفتن . (از ناظم الاطباء). || صلاح کردن با زن خود بر جدائی . (آنندراج ). مفارقت کردن و از وی جدا شدن . مصالحه کردن با زن بر جدائی . (از ناظم الاطباء).
مباراةلغتنامه دهخدامباراة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ب ری ») برابری و نبرد نمودن با کسی در کاری . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به معنی اول مبارات و مباراءة شود.
مباراةلغتنامه دهخدامباراة. [ م ُ ] (ع مص ) (از«ب رء») با هم جدا گردیدن و با زن صلح کردن بر جدائی . (منتهی الارب ). صلح کردن با زن خود بر جدائی و تفریق . (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم مبارات شود.
مباراةدیکشنری عربی به فارسیحريف , همتا , نظير , لنگه , همسر , جفت , ازدواج , زورازمايي , وصلت دادن , حريف کسي بودن , جور بودن با , بهم امدن , مسابقه , کبريت , چوب کبريت
مبراةلغتنامه دهخدامبراة. [ م ِ ] (ع اِ) (از «ب ری ») کارد کمان تراش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || قلمتراش و چاقو. || رنده ٔ نجاری . || سوهان . (ناظم الاطباء).
مبراةلغتنامه دهخدامبراة. [ م ُ ] (ع ص ) (از «ب ری ») ناقة مبراة، ناقه ٔ بُرَه در بینی کرده شده . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). ماده شتر حلقه در بینی کرده . (ناظم الاطباء).
مباراةلغتنامه دهخدامباراة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ب ری ») برابری و نبرد نمودن با کسی در کاری . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به معنی اول مبارات و مباراءة شود.