حرمانلغتنامه دهخداحرمان . [ ح ِ ] (ع مص ) بی روزی کردن . (زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان عادل ). بازداشتن . منع کردن . بی بهره کردن . بی بهرگی . ناامید کردن . نومید
حرمانلغتنامه دهخداحرمان . [ ح َ رَ ] (اِخ ) تثنیه ٔ حَرَم . مکه و مدینه . حرمین . دو حرم . || دو وادی است که آب هر دو در بطن لیث در یمن ریزد. (معجم البلدان ).
ششدرلغتنامه دهخداششدر. [ ش َ / ش ِ دَ ] (ص مرکب ) هرچیز که دارای شش در باشد. (ناظم الاطباء). دارای ابواب سته . که شش در، او را باشد. (یادداشت مؤلف ). || که شش جهت او را باشد. (
داغلغتنامه دهخداداغ . (ص ، اِ) نشان . (برهان ). علامت و نشان چیزی . سمة. (منتهی الارب ) (دهار). وسم . کدمة. دماع . (منتهی الارب ). نشان چیزی بر چیزی . چنانکه در حوض یا آب انبار
کاملغتنامه دهخداکام . (اِ) مراد و مقصد. (برهان ) (غیاث ) (اوبهی ). مقصود. کامه . (از آنندراج ). ریژ. منظور. خواهش . آرزو. مطلوب . خواست . لَر. کَر. آرمان : جهان بر شبه داودست و
غلولغتنامه دهخداغلو. [ غ ُ ل ُوو ] (ع مص ، اِمص ) غلو در امر؛ درگذشتن از حد آن . (منتهی الارب ). از حد درگذشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ) (مجمل ال
تشبیبلغتنامه دهخداتشبیب . [ ت َ ] (ع مص ) صفت جمال زن و حال خود با وی بگفتن . (تاج المصادر بیهقی ). وصف جمال زن و حال خود با وی در شعر بگفتن . (زوزنی ). غزل گفتن یعنی صورت و جمال