مایندرلغتنامه دهخدامایندر. [ ی َ دَ ] (اِ مرکب ) به معنی مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : دشمن ار مهر طمع دارد از او بیهدگی ست که جهان مادر او نیست ک
مازندرانلغتنامه دهخدامازندران .[ زَ دَ ] (اِخ ) منطقه ٔ کوههای مرتفع، که قسمت عمده ٔ آن از سلسله ٔ جبال البرز واقع در امتداد ساحل جنوبی دریای خزر تشکیل می شود در خاور و شمال قومس ،
مادندرلغتنامه دهخدامادندر. [ دَ دَ ] (اِ مرکب ) مخفف مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). مخفف مادراندر. (آنندراج ) : جز بمادندر نماند این جهان کینه جوی با پسن
مارندرلغتنامه دهخدامارندر. [ رَ دَ ] (اِ مرکب ) مخفف مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان ) (آنندراج ). مادراندر. (ناظم الاطباء). مار به معنی مادر آمده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
مادرندرلغتنامه دهخدامادرندر. [ دَ رَ دَ ] (اِ مرکب )مادراندر. زن پدر. (از ناظم الاطباء). نامادری . مادندر. مایندر: مادر نسوخت مادرندر سوخت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به
افامیهلغتنامه دهخداافامیه . [ ] (اِخ ) یا آپامیا. نام قدیمی قصبات زیر است : قرنه ، قره حصار، صاحب ، مداینه . (از قاموس الاعلام ترکی ). مؤلف ذیل معجم البلدان آرد: بستانی گوید: افا
دختندرلغتنامه دهخدادختندر. [ دُ ت َ دَ ] (اِ مرکب ) دختر شوی از زن دیگر باشد. (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). نادختری . دختر شوی از زنی دیگر. (یادداشت مؤلف ). || دختر زن از شوی
مادراندرلغتنامه دهخدامادراندر. [ دَاَ دَ ] (اِ مرکب ) به معنی زن پدر که مادر غیرحقیقی باشد. مادندر مخفف آن . (آنندراج ). زن پدر. (ناظم الاطباء). مادرندر. مایندر. زن پدر. نامادری . م
ظاهریلغتنامه دهخداظاهری . [ هَِ ] (ص نسبی ) مذهب فقهی منسوب به ابوسلیمان داودبن علی بن خلف اصفهانی متوفی به سال 270 هَ . ق . که به ظاهر آیات و احادیث عمل میکرد. این مذهب عبارت اس