ماکیلغتنامه دهخداماکی . (ع ص ) شخولنده به دهن و بانگ کننده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و رجوع به «مکو» و «مکاء» شود.
ماکیلغتنامه دهخداماکی . (اِ) به معنی ماکیان آمده . (آنندراج ). مرغ . (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 270،یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماکیان شود.
ماکیواژهنامه آزادمرغ خانگی؛ شکل مفرد ماکیان است و در بامیان اففانستان به کار می رود. «ما» کوتاه شدۀ ماده است و بدین قیاس «کی» باید به معنی پرنده باشد. (نَرکی به معنی خروس است)
معکیلغتنامه دهخدامعکی . [ م َ کا ] (ع ص ) ابل معکی ؛ شتران بسیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ماکی قزوینیلغتنامه دهخداماکی قزوینی . [ ی ِ ق َزْ ] (اِخ ) قاضی عثمان ... مداح خواجه فخرالدین مستوفی عم زاده ٔ حمداﷲ مستوفی بوده وکتابی موسوم به رضی نامه بالغ بر پنج هزار بیت در هجو پس
ماکی قزوینیلغتنامه دهخداماکی قزوینی . [ ی ِ ق َزْ ] (اِخ ) قاضی عثمان ... مداح خواجه فخرالدین مستوفی عم زاده ٔ حمداﷲ مستوفی بوده وکتابی موسوم به رضی نامه بالغ بر پنج هزار بیت در هجو پس