ماکانلغتنامه دهخداماکان . (اِخ ) نام ولایتی هم هست که بیشتر سلاح مردم آنجا زوبین است که نیزه ٔ کوتاه باشد. (برهان ). نام ولایتی است که سلاح مردم آنجا زوبین است . (ناظم الاطباء).
ماکانلغتنامه دهخداماکان . (اِخ ) نام یکی از حکام بوده که پدر او کاکی نام داشته است . (برهان ) (از ناظم الاطباء). نام یکی از حکام مازندران بوده ، پدرش کاکی نام داشته وکاکی به معنی
ماکانلغتنامه دهخداماکان . (ع اِ مرکب ) آنچه بوده . آنچه شده . مقابل مایکون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گذشته .- ماکان و مایکون ؛ آنچه بود و آنچه خواهد بود: خدا عالم بماکان و
ماکانفرهنگ نامها(تلفظ: mākān) (عربی) (در قدیم) آنچه بوده است ؛ (در اعلام) نام پسر کاکی از سران دیالمه که در آغاز نزد ابوالحسین ناصر در گرگان بسر میبرد و از سران با نفوذ او بود
معکانلغتنامه دهخدامعکان . [ ] (اِخ ) شهرکی است از ماوراءالنهر با منبر به حدود بخارا آبادان و با کشت و برز بسیار. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 106).
ماکانیلغتنامه دهخداماکانی . (اِخ ) نام شهری ، و ماکان نام پادشاهی که شهر مذکور منسوب به اوست . (آنندراج ) (غیاث ). و رجوع به ماکان شود.
ماکانیلغتنامه دهخداماکانی . (ص نسبی ) منسوب به ماکان بن کاکی (فرهنگ رشیدی ). مردمی را گویند که منسوب به ماکان باشند. (برهان ). منسوب ولایت ماکان . (ناظم الاطباء) : سلاحت بهر دین ب
ماکانیداسلغتنامه دهخداماکانیداس . (اِخ ) یکی از جباران اسپارتا بوده که پس از لیکورگوس نام ، پادشاه آن شهر، حکومت کرده است . (از اعلام تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه ٔ نصراﷲ فلسفی ).
چشمه ماکانلغتنامه دهخداچشمه ماکان . [ چ َ م َ ] (اِخ )نام محلی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکز شهرستان کرمانشاهان که در 40 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و 6 هزارگزی سراب فیروزآباد و
ماکانیلغتنامه دهخداماکانی . (اِخ ) نام شهری ، و ماکان نام پادشاهی که شهر مذکور منسوب به اوست . (آنندراج ) (غیاث ). و رجوع به ماکان شود.
ماکانیلغتنامه دهخداماکانی . (ص نسبی ) منسوب به ماکان بن کاکی (فرهنگ رشیدی ). مردمی را گویند که منسوب به ماکان باشند. (برهان ). منسوب ولایت ماکان . (ناظم الاطباء) : سلاحت بهر دین ب
ماکانیداسلغتنامه دهخداماکانیداس . (اِخ ) یکی از جباران اسپارتا بوده که پس از لیکورگوس نام ، پادشاه آن شهر، حکومت کرده است . (از اعلام تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه ٔ نصراﷲ فلسفی ).