مأکلةلغتنامه دهخدامأکلة. [ م َءْ ک ُ ل َ ] (ع ص ، اِ) خواربار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خوردنی و به این معنی صفت هم آید، گویند شاة مأکلة.
فلدسپاتلغتنامه دهخدافلدسپات . [ ف ِ دِ ] (فرانسوی ، اِ) نام عام گروهی از سنگهای آذرین که بسیار فراوانند و جزو عنصر اصلی سنگهای آذرین اعم از اسیدی یا قلیائی و یا خنثی هستند، منتهی ن
برلیانلغتنامه دهخدابرلیان . [ ب ِ رِل ْ ] (از فرانسوی ، اِ) الماس تراش داده از تمام جهات بمنظور زیبایی و تلألؤ بیشتر و عرضه به بازار. در تراش الماس بشکل برلیان معمولاً همان روش
مخنةلغتنامه دهخدامخنة. [ م َ خ َن ْ ن َ ] (ع اِ) (از «خ ن ن ») تنگنای وادی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). جای تنگ از رودبار. (ناظم الاطباء). || ریختنگاه آب از قل
ابوالعلاءلغتنامه دهخداابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) معرّی . احمدبن عبداﷲبن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن احمدبن سلیمان بن داود المطهربن زیادبن ربیعةبن الحارث بن ربیعه ٔ تنوخی معری