ماه سرشتلغتنامه دهخداماه سرشت . [ س ِ رِ ] (ص مرکب ) ماه اندام . ماه طبع. که طبیعتی چون ماه دارد : با ما غمت ای فقاعی ماه سرشت هنگام وفا تخم جفاکاری کشت آن دل که فقاع از تو گشادی هم
ماهفرهنگ انتشارات معین(اِ.) 1 - قمر زمین ، سیارة کوچکی که به دور خود و دور زمین می گردد و از خورشید نور می گیرد. 2 - ماه نهم بارداری یا زمان زایمان . 3 - در ایران قدیم روز دوازدهم از
ماهفرهنگ مترادف و متضاد۱. برج، شهر ۲. قمر ۳. زیبا، قشنگ، جمیل، زیبارو ۴. محبوب، معشوق، یار ۵. دوستداشتنی، مطلوب ۶. بیعیب و نقص، کامل ۷. فصل
قولقچیلغتنامه دهخداقولقچی . [ ل ُ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) نوکر و خدمتکار. (آنندراج ) (غیاث ) : قولقچی اگر سرشته ٔ آب بقاست چون ماه نوش کجی عیان از سیماست در دهر ندیدیم بغیر ا
فطرةلغتنامه دهخدافطرة. [ ف ِ رَ ] (ع اِمص ) آفرینش . (ترجمان القرآن جرجانی ). || (اِ) سرشت که بچه بر آن آفریده در رحم . (منتهی الارب ). الجبلة المتهیئه لقبول الدین . (تعریفات ).
چینیلغتنامه دهخداچینی . (ص نسبی ) از مردم چین . از چین . اهل چین : سرای تو پرسرو و پر ماه و پر گل ز یغمائی و چینی و خلخانی . فرخی .همه ترکان چین بادند هندوش مباد از چینیان چینی
بوملغتنامه دهخدابوم . (اِ) زمین شیارنکرده . (برهان ). زمین غیرآبادان و ناکاشته . (رشیدی ). زمین شیارنکرده و ناکاشته . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مقابل مرز. (فرهنگ فارس
نگاریدنلغتنامه دهخدانگاریدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) نگاشتن . (آنندراج ). نوشتن . (ناظم الاطباء). تحریر کردن . (فرهنگ فارسی معین ). نقش کردن : چه سغدی چه چینی و چه پهلوی نگاریدن آن کجا ب