ماهدختفرهنگ نامها(تلفظ: māh doxt) (ماه + دخت = دختر) دختر ماه ، دختری که مانند ماه است ؛ (به مجاز) زیبا رو .
مهاندختفرهنگ نامها(تلفظ: mehān doxt) (مِهان + دخت = دختر) ، دخترِ بزرگان ؛ (به مجاز) بزرگزاده ؛ (در اعلام) مادر فیروزبن مهران دختر یزداد بن انوشیروان که همسر انوشیروان بود .
مادردختلغتنامه دهخدامادردخت . [ دَ دُ ] (اِ مرکب ) تودری را گویند و آن تخمی باشد ریزه و آنرا در صفاهان قدومه خوانند. خوردن آن قوت باه دهد. (برهان ) (آنندراج ). تودری . (ناظم الاطبا
مادردختلغتنامه دهخدامادردخت . [ دَ دُ ] (اِ مرکب ) تودری را گویند و آن تخمی باشد ریزه و آنرا در صفاهان قدومه خوانند. خوردن آن قوت باه دهد. (برهان ) (آنندراج ). تودری . (ناظم الاطبا
ماهیدشتلغتنامه دهخداماهیدشت . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان عزیزآباد است که در بخش فهرج شهرستان بم واقع است و 134 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
ماهیدشتیلغتنامه دهخداماهیدشتی . [ دَ ] (اِخ ) تیره ای از ایل کلهر. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 61). و رجوع به کلهر شود.
ماهیدشتلغتنامه دهخداماهیدشت . [ دَ ] (اِخ ) ماهیدشت و هارون آباد و فیروزآباد از بلوکات کرمانشاهان است . حد شمالی آن روان سر و حد شرقی آن کرمانشاه و حدجنوبی لرستان و حد غربی رود کرن
ماهیدشتلغتنامه دهخداماهیدشت . [ دَ ] (اِخ ) نام قدیم نورآباد است . و رجوع به نورآباد ماهیدشت در همین لغت نامه شود.