ماهینلغتنامه دهخداماهین . (اِخ ) دهی از دهستان طارم پایین است که در بخش سیران شهرستان زنجان واقع است و 1007 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
lidدیکشنری انگلیسی به فارسیدرب، کلاهک، دریچه، سر، چفت، سر پوش، پلک چشم، کلاهک گذاشتن، دریچه گذاشتن، چفت زدن به
تیرهلغتنامه دهخداتیره . [ رَ / رِ ] (ص ) تاریک و سیاه فام . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تاریک . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث اللغات ). تار و مظلم . (ناظم الاطباء
تاج الدینلغتنامه دهخداتاج الدین . [ جُدْ دی ] (القاضی ... مکی ) (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن تاج الدین بن محمد متوفی بسال 1066 هَ . ق . قاضی ادیب از اهالی مکه واصلش از مدینه بود اشعا
عزرائیللغتنامه دهخداعزرائیل . [ ع ِ ] (اِخ ) نام ملک الموت ، و آن لغتی است عبرانی . (از اقرب الموارد). ملک مقرب است و او بنده ٔ خداست ، و عزرا در زبان سریانی بنده است و ئیل نام خدا
ترلغتنامه دهخداتر. [ ت َ ] (ص ) نقیض خشک باشد. (برهان ). آب رسیده . (فرهنگ رشیدی ). ضد خشک . (انجمن آرا). آبدار. (آنندراج ). چیزی که دارای بلّت باشد. مقابل خشک . نمدار و مرطوب
کاریزلغتنامه دهخداکاریز. (اِ) آب باشد که در زیر زمین از چاه بچاه برند. (لغت فرس اسدی چ مرحوم اقبال ).آبی باشد که در زمین به جایی برون برند و به تازی قنات خوانند. (لغت فرس اسدی چ