ماهویلغتنامه دهخداماهوی . (اِخ ) مرزبان مرو معاصر یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی . هنگامی که یزدگرد از سپاه عرب شکست خورد به سوی او رفت و از وی یاری خواست ولی او نسبت به یزدگرد خ
ماهویلغتنامه دهخداماهوی . [ هَُ وی ] (ع ص نسبی ) در لغت به معنی امر مربوط به اساس و ریشه و ذات هرچیز و هرکار را گویند مثلاً بحث ماهوی یعنی بحث مربوط به اصل کار نه فروع آن . (ترمی
ماهوی خورشیدلغتنامه دهخداماهوی خورشید. [ ی ِ خوَرْ/ خُرْ ] (اِخ ) پسر بهرام نیشابوری یکی از دستیاران ابوالمنصور المعمری در گرد کردن شاهنامه ٔ منثور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع
ماهوی سوریلغتنامه دهخداماهوی سوری . [ ی ِ] (اِخ ) مرزبان مرو، معاصر یزدگرد سوم : خبر یافت ماهوی سوری زشاه که از مرز طوس اندر آمد سپاه . فردوسی .زماهوی سوری دلش گشت شادبرو بر بسی پندها
ماهویهلغتنامه دهخداماهویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) نام شخصی است که از جانب یزدجرد حاکم سیستان و سپهسالار خراسان بود.بعد از آنکه یزدجرد از لشکر اسلام گریخت و به مرو رفت ماهویه با خاق
ماهویهلغتنامه دهخداماهویه . [ ی َ/ ی ِ ] (اِ) لقب عام ملوک مرو. (آثار الباقیه ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
قوانین ماهویواژهنامه آزادقوانینی که شرایط اتهام را روشن میکنند و قوانینی که مجازات یا اقدامات تامینی را معیین میکنند قوانینی که نظر به ذات و ماهیت مسائل دارند
ماهوی خورشیدلغتنامه دهخداماهوی خورشید. [ ی ِ خوَرْ/ خُرْ ] (اِخ ) پسر بهرام نیشابوری یکی از دستیاران ابوالمنصور المعمری در گرد کردن شاهنامه ٔ منثور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع
ماهوی سوریلغتنامه دهخداماهوی سوری . [ ی ِ] (اِخ ) مرزبان مرو، معاصر یزدگرد سوم : خبر یافت ماهوی سوری زشاه که از مرز طوس اندر آمد سپاه . فردوسی .زماهوی سوری دلش گشت شادبرو بر بسی پندها
ماهویهلغتنامه دهخداماهویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) نام شخصی است که از جانب یزدجرد حاکم سیستان و سپهسالار خراسان بود.بعد از آنکه یزدجرد از لشکر اسلام گریخت و به مرو رفت ماهویه با خاق
ماهویهلغتنامه دهخداماهویه . [ ی َ/ ی ِ ] (اِ) لقب عام ملوک مرو. (آثار الباقیه ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ذاتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ماهوی، باطنی، فطری، جبلی، درونی، عمیق، ریشهای، کیفی، ماهیتی جزء لازم، قطعه، ترکیبشونده، تشکیلدهنده داخلی، درونی تافته، تلویحی، مشمول جدانشدنی، لا