ماهارلغتنامه دهخداماهار. (اِ) به معنی مهار شتر است و آن به منزله ٔ عنان باشد مر شتر را. (برهان ). به معنی مهار است ومهار شتر. (انجمن آرا) (آنندراج ). مهار شتر، اما مهار در فارسی
ماهارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهچوب کوچکی که در پرۀ بینی شتر جا میدهند و ریسمان را به آن میبندند؛ مهار: ◻︎ که بر آب و گل نقش ما یاد کرد / که ماهار در بینی باد کرد (رودکی: ۵۴۱).
ماخاریونلغتنامه دهخداماخاریون . (معرب ، اِ) ماسغانیون . دلبوث . سوسن احمر. دور حولة. سنخار. سیف الغراب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوعی از سوسن صحرائی است که برگهای دراز دارد و ب
مازاریکلغتنامه دهخدامازاریک . (اِخ ) فیلسوف و از ارکان دولت چکسلواکی بود. او در «هودونن » (مراوی ) متولد شد (1850-1937م .) و در سالهای 1920-1935 رئیس جمهوری کشور چکسلواکی بود. (از
مهارفرهنگ انتشارات معین( ~.) (اِ.) ماهار. 1 - قسمتی که در هواپیما بال ها را به هم وصل می کند. 2 - چین جلدی موجود در سطح تحتانی آلت مرد در خط وسط و در مجاورت شیار حشفه ای قلفه ای که د
تزمیملغتنامه دهخداتزمیم .[ ت َ ] (ع مص ) بسیار ماهار برکردن . (تاج المصادر بیهقی ). مهار در بینی شتر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموا
زوعلغتنامه دهخدازوع . [ زَ ] (ع مص ) ماهار شتر جنبانیدن تا نیک برود. (تاج المصادر بیهقی ). جنبانیدن مهار شتر تا تیز رود و زاع الفرس کذلک ؛ جنبانیدن عنان اسب را تا شتاب رود. ||
نقشلغتنامه دهخدانقش . [ ن َ ] (ع اِ) صورت . (آنندراج ) (از بهار عجم ) (ناظم الاطباء). تصویر. رسم . ترسیم . شبیه صورت و شکل . توخش . (ناظم الاطباء). شبیه . تمثال : بت اگر چه لطی