مانیتیسملغتنامه دهخدامانیتیسم . [ ی ِ تی ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح فیزیک ) مغناطیس . جاذبه . (فرهنگ فارسی معین ). || تحت تسلط و اراده ٔ خود قرار دادن شخص دیگری را بوسیله ٔ نگاهها و حرکات دست و او را به خواب مغناطیسی فرو بردن . به خواب مغناطیسی فرو بردن . خواب مغناطیسی . (فرهنگ فارسی معین ) <span c
مانیتیسمفرهنگ فارسی عمیدنیرویی که بهوسیلۀ آن، فرد میتواند دیگران را مطیع خود کرده و به خواب مغناطیسی فرو ببرد.
مانیتیسمفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) نیروی مغناطیسی در بدن انسان که می تواند دیگران را تحت تأثیر قرار بدهد.
مانیتیزورلغتنامه دهخدامانیتیزور. [ ی ِ تی زُ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) کسی که دیگری را به خواب مغناطیسی فروبرد. عامل مانیتیسم . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مانیتیسم شود.
خوابآلودگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه لودگی، خوابزدگی، خفتگی، سنگین بودن، خستگی هیپنوتیزم، مانیتیسم دهاندره، خمیازه
بیحسی فیزیکیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی فیزیکی، عدم حساسیت فیزیکی، بیحسی بدنی، فقدان حساسیت فیزیکی، بیحسی، بیهوشی، سستی، تخدیر، ناهشیاری، گیجی، بیتوجهی غش، فلج، اغما، کوما، نارکوز، ضعف جسمانی مانیتیسم بیحس کردن، تخدیر
خواب کردنلغتنامه دهخداخواب کردن . [ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) خفتن . خسبیدن . خوابیدن . بخواب رفتن . خواب رفتن . (یادداشت مؤلف ) (از ناظم الاطباء) : بیا بصلح من امروز و در کنار من امشب که دیده خواب نکرده ست از انتظار تو دوشم .<b
مغناطیسفرهنگ فارسی عمیدنوعی سنگ آهن که در معدنهای مخصوص بهشکل سنگ سیاه پیدا میشود و آهن را به خود جذب میکند؛ آهنربا.⟨ مغناطیس زمین: (فیزیک) کرۀ زمین یک میدان مغناطیسی دارد که در مرکز زمین واقع شده و یکی از دو سر آن تقریباً در قطب شمال و سر دیگر در قطب جنوب است و یک عقربۀ مغناطیسی موازی امتداد شمال و جنوب