مانند کردنلغتنامه دهخدامانند کردن . [ ن َن ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشبیه . (دهار) (زوزنی ) (ترجمان القرآن ). تشبیه کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حجاج او را گفت با یزیدبن معاویه ب
تشبیه کردنلغتنامه دهخداتشبیه کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به چیزی شبیه و مانند کردن . (ناظم الاطباء) : و حکما تن مردم را تشبیه کرده اند به خانه ای که اندر آن خانه مردی و خ
jellifyدیکشنری انگلیسی به فارسیجیلینگ کردن، بشکل لرزانک در اوردن، نرم کردن، شل کردن، مثل ژله شدن، ژله مانند کردن