ماندگویش اصفهانی تکیه ای: bemund طاری: bemund طامه ای: bomund طرقی: bemand کشه ای: bemand نطنزی: bamond
ماندگویش خلخالاَسکِستانی: bəmand دِروی: bə.mand شالی: bə.ndard کَجَلی: be.mand/â کَرنَقی: bəmand کَرینی: bəmand کُلوری: bəmand گیلَوانی: bəmand لِردی: bəmand
ماندگویش کرمانشاهکلهری: man گورانی: man سنجابی: man کولیایی: man زنگنهای: man جلالوندی: man زولهای: man کاکاوندی: man هوزمانوندی: man
ماند 1stayواژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی برای مشخص کردن وضعیت لنگر و زنجیر و شناور نسبت به یکدیگر در هنگامی که شناور در لنگر است
ماند 2sustainواژههای مصوب فرهنگستانبخش سوم منحنی تغییرات زمانی صدا که نشاندهندۀ ثبات موقت شدت صوت است
لَبِثَفرهنگ واژگان قرآنماند - مكث كرد - درنگ نمود(کلمه لبث به معناي مکث و باقي ماندن در جائي يا در حالي است )
جاویدناملغتنامه دهخداجاویدنام . (ص مرکب ) آنکه نامش همیشه باقی ماند. پاینده نام . مجازاً، دارنده ٔ نام نیک : پسندیده کاران جاویدنام تطاول نکردند بر مال عام .سعدی .