مانحن فیهلغتنامه دهخدامانحن فیه . [ ن َ ن ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آنچه ما در آن هستیم و مطلب حالیه . (ناظم الاطباء). آنچه در آنیم . موضوع بحث ما. موضوع سخن مسأله ٔ مانحن فیه . (یا
ماندنگویش اصفهانی تکیه ای: bemuni طاری: mundan طامه ای: mundan طرقی: mandan کشه ای: mandan نطنزی: mondan
ماندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اقامت گزیدن، ماندگار شدن، مقیم شدن ۲. توقف کردن، درنگ کردن ۳. درجا زدن ۴. خسته شدن، فرسودهشدن، کوفته شدن ۵. انتظار کشیدن، منتظرشدن ۶. زنده ماندن، زیستن، عمر
نحنلغتنامه دهخدانحن . [ن َ ن ُ ] (ع ضمیر، اِ) ما. (منتهی الارب ). ضمیری است که با آن دو تن یا جماعتی از خویشتن خود خبر میدهند.(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و آن مبنی بر ضم
مالغتنامه دهخداما. (ع اِ) بمعنی چه و چیست . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کلمه ٔ استفهام است بمعنی چه چیز است . (غیاث ). چه . (ترجمان القرآن ). || هرچه و آنچه و چیزی و آنکه . (نا
ادیب فراهانیلغتنامه دهخداادیب فراهانی . [ اَ ب ِ ف َ ] (اِخ ) محمدصادق متخلص به امیری ملقب به ادیب الممالک فرزند حاجی میرزا حسین نوه ٔمیرزا معصوم محیط برادر میرزا ابوالقاسم قائم مقام وز
ابوحنیفهلغتنامه دهخداابوحنیفه . [ اَ ح َ ف َ ] (اِخ ) نعمان بن ثابت بن زوطی بن ماه یا نعمان بن ثابت بن نعمان بن مرزبان یا طاوس بن هرمز، امام فقیه کوفی مولی تیم اﷲبن ثعلبه . ابن الند
حذفلغتنامه دهخداحذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و ب