مانالغتنامه دهخدامانا. (نف ) به معنی شبیه و نظیر و مثل و مانند آمده است . (برهان ) (از آنندراج ). مانند را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). صفت مشبه از «ماندن » و «مانستن ». ماننده . ش
مانالغتنامه دهخدامانا. (اِ) به زبان زند و پازند خدای عزوجل است . (برهان ). نام خدای عزوجل است (از ژند نوشته شد). (فرهنگ جهانگیری ). به زبان ژند و پاژند نام ایزد تعالی است و صاحب
مانالغتنامه دهخدامانا.(اِ) نیروی مستقل مادی وروحانی که همه جا پراکنده است و در همه ٔ شعارها و موجودات و اشیاء مقدس شرکت دارد. «دورکیم » مانا را خدایی می داند که مردم بدوی پرستش
مانعدیکشنری عربی به فارسیمانع , سبدترکه اي , چهار چوب جگني , مسابقه پرش از روي مانع , از روي پرچين ياچارچوب پريدن , از روي مانع پريدن , فاءق امدن بر , پيش گير , جلوگيري کننده
مانعدیکشنری فارسی به عربیاعق , اقامة , حاجز , حانة , خندق , دع , ستارة , سياج , طارد , عائق , عقبة , قفل , کابح , مانع , مقاطعة
مانعفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازدارنده، جلوگیر، رادع، مخل، مزاحم ۲. بند، سد ۳. حاجز ۴. حایل ۵. عایق ۶. محظور، محذوریت ۷. مشکل، ایراد
مأناتلغتنامه دهخدامأنات .[ م َءْ / م َ ءَ ] (ع اِ) ج ِ مَأنَة. (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مأنة شود.
ماناییلغتنامه دهخدامانایی . (حامص ) شباهت . مشابهت . مضاهات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانا بودن . و رجوع به مانا شود.
ماناییلغتنامه دهخدامانایی . (حامص ) شباهت . مشابهت . مضاهات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانا بودن . و رجوع به مانا شود.