مامکلغتنامه دهخدامامک . [ م َ ] (اِ مصغر) مصغر مام است که مادر باشد یعنی مادرک . (برهان ). مصغر مام . مادرک . (ناظم الاطباء). تصغیر مام که به معنی مادر است و این تصغیر برای ترحم
مامکفرهنگ نامها(تلفظ: māmak) (مام = مادر + ک / ak ـ/ (پسوند تحبیب)) ، (در قدیم) مادر ؛ خطاب محبت آمیز به فرزند دختر ؛ زن پیر ؛ مادرک (مهربان).
مامکnipple, papilla mammae, papilla mammaria, mammary papilla, mammilla, teat, theliumواژههای مصوب فرهنگستانبرجستگی رنگدانهدار در سطح قدامی غدد پستانی که مجاری شیری به آن ختم میشوند
مامک پایینلغتنامه دهخدامامک پایین . [ م َ ک ِ ] (اِخ ) یکی از آبادیهای بخش سقز (کردستان ) که پیشتر مامق سفلی گفته می شد. (فرهنگستان ).
مامک بالالغتنامه دهخدامامک بالا. [ م َ ک ِ ] (اِخ ) یکی از آبادیهای بخش سقز که پیشتر آن را مامق علیا می گفتند. (فرهنگستان ).
مامکاوالغتنامه دهخدامامکاوا. (اِخ ) دهی از دهستان منکور است که در بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع است و 165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
مامکیلغتنامه دهخدامامکی . [ م َ ] (حامص ) مامک بودن . حالت و چگونگی مامک . مادر بودن . مادرک بودن : چون کودکان ز دایه و مامک ز بخت خویش دیدی نشان دایگی و مهر مامکی . سوزنی (یاددا
مامک پایینلغتنامه دهخدامامک پایین . [ م َ ک ِ ] (اِخ ) یکی از آبادیهای بخش سقز (کردستان ) که پیشتر مامق سفلی گفته می شد. (فرهنگستان ).
مامک بالالغتنامه دهخدامامک بالا. [ م َ ک ِ ] (اِخ ) یکی از آبادیهای بخش سقز که پیشتر آن را مامق علیا می گفتند. (فرهنگستان ).
مامکیلغتنامه دهخدامامکی . [ م َ ] (حامص ) مامک بودن . حالت و چگونگی مامک . مادر بودن . مادرک بودن : چون کودکان ز دایه و مامک ز بخت خویش دیدی نشان دایگی و مهر مامکی . سوزنی (یاددا