مامهلغتنامه دهخدامامه . [م َ / م ِ ] (اِ) از بیت ذیل که در حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی آمده است گویا به معنی جغد باشد، چه امروز هم «مامه کوکومه » و «کوکومه » به معنی جغد در تداول
مامه 2ovum, egg cell, egg, ovule 2واژههای مصوب فرهنگستانیاختۀ زایشی ماده که پس از لقاح به تخم تبدیل میشود و موجودی مشابه همان گونه را به وجود میآورد متـ . تخمک 2، تخمک جانوری
مامهستانلغتنامه دهخدامامهستان . [ م َ هَِ ] (اِ) دوایی است که آن را ساذج هندی گویند و آن برگی است مانند برگ گردکان و در روی آب پیدا می شود. بخور آن بچه را از شکم به زیر آورد .(برهان
مامهدانarchegonium, oogonium 1واژههای مصوب فرهنگستاناندامی در برخی نهانزادان که در آن یاختۀ جنسی ماده تولید میشود
مامهستانلغتنامه دهخدامامهستان . [ م َ هَِ ] (اِ) دوایی است که آن را ساذج هندی گویند و آن برگی است مانند برگ گردکان و در روی آب پیدا می شود. بخور آن بچه را از شکم به زیر آورد .(برهان