مامشلغتنامه دهخدامامش . [ م ِ ] (اِخ ) از ایلهای ساکن اطراف مهاباد است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 109).
مامشاهلغتنامه دهخدامامشاه . (اِخ ) دهی از دهستان میرده است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
مامشاهلغتنامه دهخدامامشاه . (اِخ ) دهی از دهستان میرده است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
عبدالرحمانلغتنامه دهخداعبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن احمدبن حمودةبن مامش باش تارزی از فضلاء متصوفه بود وی در قسطنطنیه طریقه رحمانیه را منتشر کرد و از تألیفات اوست : عمدة ال
غطمطیطلغتنامه دهخداغطمطیط. [ غ َ م َ ] (ع ص ) بحر غطمطیط، به معنی بحر غُطامِط و غَطَومَط است . (منتهی الارب ). بانگ موج آب . (مهذب الاسماء). به تمام معانی غطامط آمده است . رجوع به
بابلغتنامه دهخداباب . (اِ) بابا. پدر. اَب . والد. مقابل مام ، مادر، که بعربی والد گویند و به این معنی بلغت زند و پازند با بای فارسی باشد. حکیم سنائی گفته : هر دو را در جهان عشق
پراکندهلغتنامه دهخداپراکنده . [ پ َ ک َ / دَ / دِ ] (ن مف . ق ) متفرّق . کراشیده . متشتت . شَذَرمَذَر. مذرورة. منثور. نَشَر. منتشر. منتشره . پریشان . مُنفّض . مَبثوث . مُنْبّث . بَ