مال میرلغتنامه دهخدامال میر. (اِخ ) ایذج . ایذه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).از جاهای تاریخی در ناحیه ٔ بختیاری است که در 115 هزارگزی مشرق شوشتر واقع شده است و دارای مجسمه ها و مع
حسن مالمیریلغتنامه دهخداحسن مالمیری . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) متخلص به راهب (یا واهب ). رجوع به راهب و ذریعه ج 9 ص 245 و 253 و 353 شود.
خلج مالمیرلغتنامه دهخداخلج مالمیر. [ خ َ ل َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک . دارای 834 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه و محصولات آنجا غلات ، بنشن ،
مالگویش گنابادی در گویش گنابادی به حیواناتی که جز پستانداران هستند و در مالکیت انسان میباشند اطلاق میگردد.در گویش گنابادی به زن زیبا هم مال گویند ، ماساژ بدن ، گوسفند ، شتر و..
میراثی دارلغتنامه دهخدامیراثی دار. (نف مرکب ) دارنده ٔ مال میراثی . میراثی دارنده . ماترک دارنده . دارنده ٔ ارث . (ناظم الاطباء).
میراثیلغتنامه دهخدامیراثی . (ص نسبی ) منسوب و متعلق به میراث . || مال موروثی و ارثی . (ناظم الاطباء). مال میراث . مرده ریگ . مرده ری . مال که از دیگری به نسب یا سبب پس از مرگ او ر
میراثلغتنامه دهخدامیراث . (ع اِ) (از «ورث ») مالی که از مرده به کسی رسد. (منتهی الارب ). آنچه که شخصی برای وارث خود می گذارد پس از مرگ . ج ، مواریث . (از ناظم الاطباء). ترکه ٔ مر
ماللغتنامه دهخدامال . (ع اِ) خواسته . (ترجمان القرآن ) (دهار). خواسته و آنچه در ملک کسی باشد. ج ، اموال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هر چیز که در تملک کسی باشد. (از اقرب الموار
جانکیلغتنامه دهخداجانکی . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان آرد: از توابع و متعلقات مال میر(مال امیر). مال میر همان ایذج قدیم است که حالا خراب میباشد و سه طرف آن چمن و یکطرف نیزار و