مشت و مال دادنفرهنگ انتشارات معین(مُ تُ دَ) (مص م .) 1 - با دست کسی یا چیزی را مالش دادن . 2 - مالیدن اندام کسی به مشت (در گرمابه ). 3 - (کن .) گوشمالی دادن ، تنبیه کردن . 4 - به مکر و حیله ک
logدیکشنری انگلیسی به فارسیوارد شوید، لگاریتم، کنده، کارنامه، سرعت سنجکشتی، صورت عملیات، سفرنامهکشتی، گزارش سفرنامه کشتی، گزارش سفر هواپیما، قطعهای از درخت که اره نشده، ثبت کردن وقایع، کن
تسحنلغتنامه دهخداتسحن . [ ت َ س َح ْ ح ُ ] (ع مص ) نیکو دیدن هیئت مال را و نیکو یافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نگریستن به هیئت و رنگ ونهاد مال . (از اقرب المو
مساحنةلغتنامه دهخدامساحنة. [ م ُ ح َ ن َ ] (ع مص ) مساحنه . ملاقات کردن با کسی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || نیکو کردن معاشرت و مخالطت با کسی . (اقرب الموارد). حسن المعاشرة
پیش بینی کردنلغتنامه دهخداپیش بینی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مآل اندیشی کردن . عاقبت اندیشی کردن . احتیاط بکار بردن . آخربینی کردن . آخر دیدن . رجوع به پیش بینی شود : خردمندی و پیش بی
بینلغتنامه دهخدابین . (نف ) (ماده ٔ مضارع از «دیدن »، بینیدن ) مخفف بیننده . بیننده و نگرنده ، و این هرگزبه تنهائی استعمال نمیشود و همیشه به آخر اسم ملحق میگردد مانند چشم حق بی
دوربینیلغتنامه دهخدادوربینی . (حامص مرکب ) صفت و حالت دوربین . دیدن موجودات از فاصله ٔ دور. دیدن دور بهتر از نزدیک . || مآل اندیشی و عاقبت اندیشی و بصیرت .(ناظم الاطباء). صفت و حال