مالوللغتنامه دهخدامالول . (ص ) کلوبنده را گویند وآن غلامی باشد که به مرتبه ٔ بزرگی رسیده باشد، چه کلو به معنی بزرگ است . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به ماکول شود. || شکم پرست و ج
معلوللغتنامه دهخدامعلول . [ م َ ] (ع ص ) بیمار. (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بیمار و علیل و ناخوش و آزرده . (ناظم الاطباء). مریض . رنجور. علیل . (یادداشت ب
معلولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ] معلول، اثر، ثمر ثمره، رویش (جوانه)▼ محصول، زاده، فرآورده نتیجه، دستآورد، برآیند، عاقبت، بازتاب، فرجام کار، دنباله، پیآمد حاصل، عایدی، دخل، ماحصل
معلولفرهنگ انتشارات معین(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - بیمار، علیل . 2 - هر چیزی که آن را به علت وسبب ثابت کرده باشند.
مالوفدیکشنری عربی به فارسیعادي , مرسوم , اشنا , وارد در , مانوس , خودي , خودماني , معتاد , شخص داءم الخمر , هميشگي
مألوفةلغتنامه دهخدامألوفة. [ م َءْ ف َ ] (ع ص ) مؤنث مألوف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مألوف شود.
مأبولةلغتنامه دهخدامأبولة. [ م َءْ ل َ ] (ع ص ) بئر مأبولة؛ چاه زه برآورده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ابل مأبولة؛ شتران برگزیده جهت بچه و شیر. (از من
ماکوللغتنامه دهخداماکول . (ص ) گلوبنده و مردی قوی اندام و کارکن باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 316). به معنی شکم خواره و پرخور هم آمده است . (برهان ) (از ناظم الاطباء) : قلیه کردم
فیلیپینلغتنامه دهخدافیلیپین . (اِخ ) مجموعه ای از 7100 جزیره است که در اقیانوس کبیر قرار گرفته و از آنها 2773 جزیره نامگذاری شده است . این مجموعه در جنوب شرقی آسیا قرار دارد و مجمو