مالش دادنلغتنامه دهخدامالش دادن . [ ل ِ دَ ] (مص مرکب ) مالیدن . || مشتمال دادن . ورز دادن . || گوشمال دادن . مجازات کردن . تنبیه کردن . تأدیب و سیاست کردن : به موری دهد مالش نره شی
انزعاجدیکشنری عربی به فارسیمالش دادن , خراشيدن , ساييدن , بوسيله اصطکاک گرم کردن , به هيجان اوردن , اوقات تلخي کردن به , عصبانيت , ساييدگي , پوست رفتگي , واژگون کردن , برگرداندن , چپه کرد