ماقرلغتنامه دهخداماقر. [ ق ِ ](معرب ، اِ) طالیفسر است .(فهرست مخزن الادویه ). دار کیسه . طالسفر. لسان العصافیر. و گویند برگ زیتون هند است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع ب
ماقرلغتنامه دهخداماقر. [ ق ِ ](معرب ، اِ) طالیفسر است .(فهرست مخزن الادویه ). دار کیسه . طالسفر. لسان العصافیر. و گویند برگ زیتون هند است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع ب
طالسفرلغتنامه دهخداطالسفر. [ ل ِ ف َ ] (معرب ، اِ) بسباسه . دارکیسه . ماقر. لسان العصافیر و گویند برگ زیتون هندی است . و رجوع به طالیسفر شود.
لسان العصافیرلغتنامه دهخدالسان العصافیر. [ ل ِ نُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) زبان گنجشک . رجوع به زبان گنجشک شود. گنجشک زوان . (اختیارات بدیعی ). ون . (نزهةالقلوب ). ثمر شجر دردار باشد. (تاج
طالیسفرلغتنامه دهخداطالیسفر. [ ف َ ] (معرب ، اِ) بقول دزی (ج 2 ص 19) بصورتهای طالیشفَر و طالیشقر و طالیَشفَر و طالشقیر در کتب گوناگون عرب آمده است چنانکه در تذکره ٔ داود ضریر انطاک
قرارلغتنامه دهخداقرار. [ ق َ ] (ع مص ) ثبات و قرار ورزیدن . آرمیدن . (منتهی الارب ). ثبات و آرمیدن . (اقرب الموارد). آرام گرفتن . || آرام دادن . لازم و متعدی هر دو آمده و با لفظ