ماضيدیکشنری عربی به فارسیگذشته , پايان يافته , پيشينه , وابسته بزمان گذشته , پيش , ماقبل , ماضي , گذشته از , ماوراي , درماوراي , دور از , پيش از , در زماني بسياردور , در گذشته , در قديم
معزیلغتنامه دهخدامعزی . [ م ِ زا ] (ع اِ) بز، خلاف ضأن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). نوع بز و گله ٔ بز. (ناظم الاطباء).
ماضی بنلغتنامه دهخداماضی بن . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ژاوه است که در بخش زراب شهرستان سنندج واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
ماضی بنلغتنامه دهخداماضی بن . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ژاوه است که در بخش زراب شهرستان سنندج واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).