ماشکلغتنامه دهخداماشک . [ ] (اِخ ) ماشک بن یافث بن نوح و گمان می رود که نسل وی در نزدیکی چشمه ها و دجله سکونت داشتند و نسل ماشک با تجار صور تجارت می داشتند. (قاموس کتاب مقدس ).
ماشکلغتنامه دهخداماشک . [ ش َ ] (اِ) قسمی از سنگنک وحشی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به سنگنک شود.
ماشکلغتنامه دهخداماشک . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه است که در بخش کوچصفهان شهرستان رشت واقع است و 1500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
ماشکViciaواژههای مصوب فرهنگستانسردۀ علفی یک یا چندساله و اغلب بالارونده از باقلائیان با حدود 140 گونه که بومی اروپا و آسیا و افریقا هستند و برای خوراک انسان و دام و تقویت زمین کاشته میشوند
ماشَکگویش بختیاریقرهماش، سیاهدانه (خیسانده لپه آن را با کاه و یونجه براى افزایش شیر به گاو ماده دهند).
ماشکاناتلغتنامه دهخداماشکانات . [ ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس به براکوه نهاده کم مردم و با کشت و برز و بسیار نعمت . (حدود العالم چ دانشگاه ص 135).
ماشکینلغتنامه دهخداماشکین . (اِخ ) دهی از دهستان زهرا است که در بخش بویین شهرستان قزوین واقع است و 369 تن سکنه دارد. تپه ای به نام ماشکین دارد که در نتیجه ٔ کاوش آثار ابنیه ٔ قدیم
ماشکاناتلغتنامه دهخداماشکانات . [ ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس به براکوه نهاده کم مردم و با کشت و برز و بسیار نعمت . (حدود العالم چ دانشگاه ص 135).
ماشکینلغتنامه دهخداماشکین . (اِخ ) دهی از دهستان زهرا است که در بخش بویین شهرستان قزوین واقع است و 369 تن سکنه دارد. تپه ای به نام ماشکین دارد که در نتیجه ٔ کاوش آثار ابنیه ٔ قدیم
ماشلغتنامه دهخداماش . (اِخ ) یکی از بنی آرام است که ماشک نیز خوانده شده است و گمان چنان است که وی در کوه ماسیوس که همان قراجابغلر و در نزدیکی شمال الجزیره واقع است سکونت می داش