منس کلالغتنامه دهخدامنس کلا. [ م َ ن ِ ک ِ ] (اِخ ) نام فعلی این روستا «سرون محله » است که در چهارده هزارگزی باختر بابل واقع است و 165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
سنگ کلانلغتنامه دهخداسنگ کلان . [ س َ گ ِ ک َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح جوهریان ) جوهری باشد،مثل یاقوت و زمرد و الماس و غیره . (غیاث اللغات ).
مبتذللغتنامه دهخدامبتذل . [ م ُ ت َ ذَ ] (ع ص )نعت مفعولی از ابتذال . که همه گفته اند. که بسیار گفته اند. که بسیار شنوده اند. شعری یا مضمونی یا کلامی مبتذل ، آنکه بسیار گفته شده
سیمابیلغتنامه دهخداسیمابی . (ص نسبی ) به رنگ سیماب . نقره گون : طاس سیمابی مه تافته از پرچم شب طاس زر با می آتش گهر آمیخته اند. خاقانی .چادر سیمابی از روی عروس عالم برکشیدند. (سند
توشلغتنامه دهخداتوش . (اِ) به زبان پهلوی طاقت بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 216). به معنی تاب و طاقت و توانائی باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). طاقت . (فرهنگ جهانگیری ). توانائی ک
نسناسلغتنامه دهخدانسناس . [ ن َ / ن ِ ] (ع اِ) دیو مردم . (مهذب الاسماء)(منتهی الارب ) (از السامی ) (انجمن آرا) (دهار) (ناظم الاطباء). غول . (ناظم الاطباء). جانوری بود چهارچشم سر