ماسکهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نیروی نگهداری چیزی.۲. نیروی نگهدارنده از خطا و گناه؛ حس خودداری.
ماسکهلغتنامه دهخداماسکه . [ س ِ ک َ / ک ِ ] (ع ص ، اِ) ماسکة. مؤنث ماسِک . نگاهدارنده . بازدارنده : سلطان چون از معرکه بازگشت ماسکه ٔ سکون از دست شده و جاذبه ٔ قرار با فرار بدل
ماسکةلغتنامه دهخداماسکة. [ س ِ ک َ ] (ع ص ، اِ) قوتی است که غذا را گیرد مدت طبخ هاضمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به ماسکه شود. || پوست پاره ای که بر روی ک
بال ماسکهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی که، بال، کارناوال، مجلسرقص، باله، شُو جشن▲، جشنواره، فستیوال، روز مخصوص، مراسم، نمایش باشکوه
ماسکةلغتنامه دهخداماسکة. [ س ِ ک َ ] (ع ص ، اِ) قوتی است که غذا را گیرد مدت طبخ هاضمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به ماسکه شود. || پوست پاره ای که بر روی ک
چاراسبابلغتنامه دهخداچاراسباب . [ اَ ] (اِ مرکب ) علل اربعه یعنی علت مادی و علت فاعلی و علت صوری و علت غائی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چهارقوه یعنی قوه ٔ جاذبه و ماسکه و هاضمه