اسراشلغتنامه دهخدااسراش . [ اَ / اِ ] (اِ) اسقولوس . (بحر الجواهر). سریش . (بحر الجواهر). اصل الخنثی . رسراس . اسراس . رجوع به آسفدلس شود.
برلیانفرهنگ مترادف و متضاد۱. الماستراشخورده، الماس خوشتراش، الماس شفاف ۲. براق، درخشان، درخشنده، شفاف
گردهریختpalynomorphواژههای مصوب فرهنگستانمادۀ آلی میکروسکوپی با دیوارههای مقاوم که در بازماندههای ماسرالی (maceralic) گردهشناسی یافت میشود
ادمسلغتنامه دهخداادمس . [ اَ دَ ] (اِخ ) شهریست از اتازونی (ماساشوست )، واقع در ساحل رود هوزاک ، دارای 10000 سکنه و نه شهر دیگر اتازونی نیز همین نام دارند. رجوع به ضمیمه ٔ معجم
تنتورلغتنامه دهخداتنتور. [ ت َ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح پزشکی مایعی است که از تأثیر الکل یا اتر بر جوهرهای مواد گیاهی یا حیوانی یا معدنی بدست آید. (از لاروس ). تنتورها مایعات
اسراشلغتنامه دهخدااسراش . [ اَ / اِ ] (اِ) اسقولوس . (بحر الجواهر). سریش . (بحر الجواهر). اصل الخنثی . رسراس . اسراس . رجوع به آسفدلس شود.