ماساجلغتنامه دهخداماساج . (اِ) به یونانی اسم مغز سراست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از فهرست مخزن الادویه ).
ماساةدیکشنری عربی به فارسیرنج , رنجوري , پريشاني , غمزدگي , مصيبت , شکنجه , درد , فاجعه , نمايش حزن انگيز , سوگ نمايش
تدليکدیکشنری عربی به فارسیماساژ , مشت ومال , ماساژ دادن , مشتمال دادن , ماليدن , سودن , ساييدن , پاک کردن , اصطکاک پيدا کردن , ساييده شدن