مأزمانلغتنامه دهخدامأزمان . [ م َءْ زِ ] (اِخ ) قریه ای به یک فرسنگی عسقلان . (از معجم البلدان ). و رجوع به همین مأخذ شود.
مازللغتنامه دهخدامازل . [ زِ / زُ ] (اِخ ) نام کوهی است در هندوستان . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 333) (ازبرهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : تاقله ٔ مازل نشود ساحت کشمیرتا سا
مازلغتنامه دهخداماز. (اِ) مطلق چین و شکنج را گویند. (برهان ). چین و شکنج . (آنندراج ). چین و شکنج و تا و لا. (ناظم الاطباء). چین . نورد. پیچ و خم . شکن . کلچ . شکنج . تاب . (یا
مأزمانلغتنامه دهخدامأزمان . [ م َءْ زِ ] (اِخ ) قریه ای به یک فرسنگی عسقلان . (از معجم البلدان ). و رجوع به همین مأخذ شود.