ماری دانژولغتنامه دهخداماری دانژو. [ ژُ ] (اِخ ) (1404-1463 م .) ملکه ٔ فرانسه و دختر «لوئی دوم ، دوک دانژو» و همسر شارل هفتم بود. (از لاروس ).
ماریفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمانند مار کشنده بودن: ◻︎ اگر «ماری» و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی: ۵۶). ماری کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] هلاک کردن؛ کشتن: ◻︎ اگر ماری و گ
ماریلغتنامه دهخداماری . (حامص ) مار بودن . زهرآگین بودن . گزنده بودن : ماری است گزنده طمع که ماران زین مار برند ای رفیق ماری .ناصرخسرو.
ماریلغتنامه دهخداماری . (اِخ ) دهی از دهستان زنجانرود است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و 314 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
لوئیلغتنامه دهخدالوئی . (اِخ ) لوئی یازدهم ، فرزند شارل هفتم و ماری دانژو، مولد بورژ به سال 1423. پادشاه فرانسه از سال 1461 تا 1483 م .
دانژولغتنامه دهخدادانژو. [ژُ ] (اِخ ) فیلیپ مارکی دو. درباری روحانی متولد شارتر بفرانسه (1638-1720 م .). || برادر وی کشیش لوئی دودانژو. مولد پاریس . دستورزبان دانی نامی بوده است
ماریلغتنامه دهخداماری . (اِخ ) ابن ایوب سلطان نصارای بیت المقدس و معاصر الظافر باﷲ علوی پادشاه مصر بود . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به نامه ٔ دانشوران ص 445 شود.
ابوسعیدلغتنامه دهخداابوسعید. [اَ س َ ] (اِخ ) ابن داودبن متی بن ابوالمعین بن ابی فانه طبیب نصرانی . او با پدرچندی طبیب الظافر باﷲ فاطمی بود و سپس با ملک ماری بن ایوب پادشاه نصرانی
صاعدلغتنامه دهخداصاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن مؤمل ، مکنی به ابی الحسین یا ابی الحسن . قفطی گوید: وی ماری نام داشت ، و این نام کنیسه است ، چه نصارا فرزندان را به هنگام ولاد