مارگیرلغتنامه دهخدامارگیر. (نف مرکب ) افسونگرمار. (ناظم الاطباء). که مار گیرد. مار گیرنده . مارافسای . مارافسار. مارافسان . افسونگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حاو. حواء. (منتهی
مارگیرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که مارهای زنده را صید میکند.۲. کسی که با معرکهگیری و نشان دادن مار به مردم پول جمع میکند.
مارگیریلغتنامه دهخدامارگیری . (حامص مرکب ) گرفتن مار.(ناظم الاطباء). مارافسایی . مارافسانی . افسونگری در گرفتن مار. || محیلی . مکاری . (آنندراج ).
مارگیریلغتنامه دهخدامارگیری . (حامص مرکب ) گرفتن مار.(ناظم الاطباء). مارافسایی . مارافسانی . افسونگری در گرفتن مار. || محیلی . مکاری . (آنندراج ).