مارگزیدهلغتنامه دهخدامارگزیده . [ گ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مارزده . آنکه مار او را زده باشد. سلیم . مسلوم . ملدوغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سلیم . (ترجمان القرآن ) (دهار). لد
مارگزیدهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که مار او را نیش زده باشد.۲. [مجاز] آنکه از چیزی صدمهای سخت دیده باشد و از موارد مشابه آن وحشت داشته باشد.
مارگزیدگیلغتنامه دهخدامارگزیدگی . [ گ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت مارگزیده . رجوع به مارگزیده شود.
لدیغلغتنامه دهخدالدیغ. [ ل َ ] (ع ص ) مارگزیده . ج ، لدغی . (منتهی الارب ). ملدوغ . سلیم (از قبیل نام زنگی کافور). || گزنده . مار گزنده . (دهار) : صد دریچه و در سوی مرگ لدیغمیکن
مسلوملغتنامه دهخدامسلوم . [ م َ ] (ع ص ) مارگزیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سلیم . (منتهی الارب ). || پیراسته : أدیم مسلوم ؛ پوست پیراسته به برگ سَلَم .
ملدوغلغتنامه دهخداملدوغ . [ م َ ] (ع ص ) مارگزیده و نیش خورده ٔ عقرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مارگزیده و کژدم گزیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). که گزیده شده باشد. لدی