مادرسرالغتنامه دهخدامادرسرا. [ دَ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیاهکل است که در بخش سیاهکل شهرستان لاهیجان واقع است و 160 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
مادرسالاریفرهنگ انتشارات معین( ~.) (حامص . اِ.) نوعی نظام اجتماعی که در آن مادر صاحب اختیار و رییس خانواده است .
مادرسالاریmatriarchyواژههای مصوب فرهنگستاننظامی اجتماعی که در آن رهبری با مادران است و سلسلهای از زنان ادارۀ امور را به دست دارد
نظام اجتماعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ماعی، مادرتباری، مادرسالاری، مادرشاهی، پدرسالاری، ارباب[و]رعیتی، دین
اربلغتنامه دهخداارب . [ اُ ] (ع اِ) زیرکی . دهاء. ج ، آراب . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (از دهار). || بچه ٔ گوسفند و گاو وقتی از شکم مادربرآمده باشد. (از منتهی الا
مادرغرلغتنامه دهخدامادرغر. [ دَ غ َ ] (ص مرکب ) آنکه مادرش تباهکار است . حرامزاده . فرزند زنا. (فرهنگ فارسی معین ) : تا بدین گرز گران کوبم سرش آن سر بیدانش مادرغرش . مولوی .گفت من
خانوادهلغتنامه دهخداخانواده . [ ن َ / ن ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خاندان . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). دودمان . خیل خانه . (ناظم الاطباء). تبار. دوده : اصیل زاده و از خانواده ٔ حرم