ماخرةلغتنامه دهخداماخرة. [ خ ِ رَ ] (ع ص ) کشتی که در رفتن بانگ کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کشتیی که آب را بسینه ٔ خود بشکافد.(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). کشتیی که در یک بادپیش آید و پس رود. ج ، مواخر. و رجوع به ماخر شود.
مؤخرةلغتنامه دهخدامؤخرة. [ م ُءْ خ ِ رَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث مؤخر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مُؤَخَّرَة و ترکیبات ذیل آن شود.
مؤخرةلغتنامه دهخدامؤخرة. [ م ُ ءَ خ خ َ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث مؤخر. (یادداشت مؤلف ).- مؤخرةالجیش ؛ دنباله . دم لشکر. مقابل مقدمه و مقدمةالجیش . عقب دار. دم دار. (یادداشت مؤلف ).- مؤخرةالرحل ؛ مؤخرالرحل . دنباله ٔ پالان . (منتهی
مؤخرةلغتنامه دهخدامؤخرة. [ م ُ ءَخ ْ خ ِ رَ] (ع ص ، اِ) تأنیث مؤخر. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). رجوع به مُؤَخَّرَة و ترکیبات ذیل آن شود.
مؤخرةلغتنامه دهخدامؤخرة. [م ُءْ خ َ رَ ] (ع اِ) مؤنث مُؤْخَر. (ناظم الاطباء). رجوع به مُؤْخَر و ترکیبات ذیل مُؤَخَّرَة شود.
موخرةدیکشنری عربی به فارسیپروردن , تربيت کردن , بلند کردن , افراشتن , نمودار شدن , عقب , پشت , دنبال , سخت گير , عبوس , سخت ومحکم , عقب کشتي , کشتيدم
مواخرلغتنامه دهخدامواخر. [ م َ خ ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ماخرة. (ناظم الاطباء). ج ِ ماخرة به معنی کشتی که در رفتن بانگ کند و یا کشتی که بشکافد آب را به سینه ٔ خود. (آنندراج ). رجوع به ماخرة شود. || ج ِ ماخر. (منتهی الارب ). رجوع به ماخر شود. || ج ِ ماخور. (منتهی الارب ). رجوع به ماخور شود.
مَوَاخِرَفرهنگ واژگان قرآنشکافنده ها (کلمه مواخر جمع مخر است و مخر به معناي شکافتن آب از چپ و راست است ، گفته ميشود : مخرت السفينة الماء يعني کشتي آب را شکافت . و بهمين جهت کشتي را ماخره ميگويند )