ماخرلغتنامه دهخداماخر. [ خ ِ ] (ع ص ) کشتی که در رفتن بانگ کند یا کشتی که بشکند آب را بسینه ٔ خود یا کشتی که در یک باد پیش آید و پس رود. ج ، مواخر؛ منه قوله تعالی «مَواخر فیه »
ماخرةلغتنامه دهخداماخرة. [ خ ِ رَ ] (ع ص ) کشتی که در رفتن بانگ کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کشتیی که آب را بسینه ٔ خود بشکافد.(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). کشتیی که د
قره ماخرلغتنامه دهخداقره ماخر.[ ق َ رَ خ ِ ] (اِخ ) دهی از بخش اترک شهرستان گنبدقابوس که در 20000 گزی جنوب خاوری داشلی برون نزدیک راه فرعی گنبد به داشلی برون واقع است . موقع جغرافیا
ماخرةلغتنامه دهخداماخرة. [ خ ِ رَ ] (ع ص ) کشتی که در رفتن بانگ کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کشتیی که آب را بسینه ٔ خود بشکافد.(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). کشتیی که د
قره ماخرلغتنامه دهخداقره ماخر.[ ق َ رَ خ ِ ] (اِخ ) دهی از بخش اترک شهرستان گنبدقابوس که در 20000 گزی جنوب خاوری داشلی برون نزدیک راه فرعی گنبد به داشلی برون واقع است . موقع جغرافیا
مواخرلغتنامه دهخدامواخر. [ م َ خ ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ماخرة. (ناظم الاطباء). ج ِ ماخرة به معنی کشتی که در رفتن بانگ کند و یا کشتی که بشکافد آب را به سینه ٔ خود. (آنندراج ). رجوع به
مَوَاخِرَفرهنگ واژگان قرآنشکافنده ها (کلمه مواخر جمع مخر است و مخر به معناي شکافتن آب از چپ و راست است ، گفته ميشود : مخرت السفينة الماء يعني کشتي آب را شکافت . و بهمين جهت کشتي را ماخر